سفر به دنیای زبان انگلیسی با آلاله رمضانی
موفق باشی! (به ویژه قبل از اجرا یا ارائه)
خیلی آسان
شروع به مطالعه کردن
فاش کردن یک راز
احساس مریضی کردن
با یک تیر دو نشان زدن
رفتن به رختخواب، خوابیدن.
فاش کردن راز، لو دادن اطلاعات محرمانه.
خیلی گران بودن، هزینهی بسیار زیاد.
هر جا که هستی مثل مردم آنجا رفتار کن، پیروی از آداب و رسوم محلی.
زبونتو گربه خورده؟ چرا حرف نمیزنی؟
آرام باش، خونسردی خود را حفظ کن.
آدم تنبل، کسی که زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون میکند.
برای اتفاقات گذشته ناراحت نشو، افسوس گذشته را نخور.
حالم کمی خوب نیست، احساس ناخوشی میکنم.
خیلی پیچیده نیست، کار آسانی است.
خلاصه، به طور مختصر.
داری شوخی میکنی، مرا دست میاندازی.
چاپلوسی کردن کسی، تملق گفتن.
وقتی خرها پرواز کنند، هرگز اتفاق نمیافتد.
عمل بهتر از حرف است.
بدتر کردن اوضاع، دامن زدن به مشکلات.
هر چیزی پایانی دارد.
باد آورده را باد میبرد، چیزهایی که به راحتی به دست میآیند به راحتی هم از دست میروند.
از آب گل آلود ماهی گرفتن، سوء استفاده از شرایط بحرانی.
از سیر تا پیاز، به طور کامل.
خود را برتر دانستن، متکبرانه رفتار کردن.
تلاش بیشتر کردن، فراتر از انتظار عمل کردن.
دوام بیاور، مقاومت کن.
زدن به هدف، دقیقاً درست گفتن.
امیدوار باش، روحیه خود را حفظ کن.
با یک تیر دو نشان زدن.
به مشکلات گذشته نپرداختن، سر به سر مشکلات کهنه نگذاشتن.
خلاصه کردن، کوتاه کردن داستان.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
خیلی خوشحال، در اوج خوشحالی.
آرامش خیال.
تحت هر شرایطی.
هم عقیده بودن، موافق بودن.
فاش کردن راز، لو دادن اطلاعات.
جدی نگرفتن، با شک و تردید پذیرفتن.
به ندرت، خیلی کم.
تصمیم با شماست، نوبت شماست.
در سختی و آسانی، در هر شرایطی.
وقتی خوش میگذرد، زمان زود میگذرد.
ناراحت شدن، عصبانی شدن.
نعمتی پنهان، چیزی که در ابتدا بد به نظر میرسد، اما در نهایت مفید است.
فراوان، کم ارزش.
بازگشت به نقطه شروع، از نو شروع کردن.
اشتباه کردن، در مسیر نادرست تلاش کردن.
تلاش بیهوده کردن، وقت تلف کردن.
بهترین مزایای دو چیز را داشتن.
شکست خوردن، نابود شدن.
به سختی، با کمترین اختلاف.
پایان دادن به کار، دست کشیدن.
غافلگیر کردن کسی.
میانبر زدن، کیفیت را فدا کردن.
مخالف فرضی، کسی که برای بحث، با عقیده مخالف است.
تا نتیجه قطعی نشده، خوشحال نباش.
هر سختی، جنبه مثبتی هم دارد.
طعم کار خودت را چشیدن.
سر و سامان دادن به اوضاع، منظم شدن.
به کسی فرصت دادن، فرض خوب بودن کسی.
خلاف جریان شنا کردن، مخالف عرف عمل کردن.
با شکست مفتضحانه مواجه شدن.
تغییر عقیده دادن.
خیالبافی کردن، در رویا زندگی کردن.
از طریق شایعات شنیدن.
در اوج هیجان، در لحظه تصمیمگیری.
هر دو طرف مقصر هستند.
پیروی از مد، هم رنگ جماعت شدن.
دور نگه داشتن، جلوگیری کردن.
آرزوی موفقیت کردن.
خیلی خوب شناختن، مثل کف دست بلد بودن.
در آخر، اما نه کم اهمیتتر.
یادگیری اصول کار، آشنا شدن با روال.
گذشتهها گذشته، فراموش کردن اختلافات.
خرج و دخل را جور کردن، کفاف دادن.
از کاه کوه ساختن، بزرگنمایی کردن.
فرصت را از دست دادن.
شانه به شانه، برابر.
بدون قید و شرط، بدون تعهد.
مردد بودن، بیتصمیم بودن.
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
ناگهانی، غیرمنتظره.
تمام تلاش خود را کردن، از خود گذشتگی نشان دادن.
خراب کردن روابط، پلهای پشت سر را خراب کردن.
کسی را دیوانه کردن، اعصاب کسی را خرد کردن.
روبهرو شدن با عواقب، تقبل کردن عواقب کار.
خود را جمع و جور کردن، مسلط شدن بر خود.
حس درونی داشتن، حس ششم داشتن.
کسی را در جریان گذاشتن، کسی را مطلع نگه داشتن.
سود کلان به دست آوردن، پول زیادی درآوردن.
از نفوذ استفاده کردن، اعمال نفوذ کردن.
ایجاد مشکل کردن، برهم زدن آرامش.
چشمپوشی کردن، نادیده گرفتن.